ماجرای مسمومیت در مدرسه نارمک؛ بوی گازوئیل و پرتاب کپسول

به گزارش کتاب ارزان، خبرگزاری اسنا نوشت: هنوز به دبستان سرگرد شهید حسین یارجانی نرسیده ام اما در کوچه پس کوچه های اطراف میدان 17 نارمک، مادرانی را می بینم که دست بچه های 7، 8 ساله دبستانی را گرفته اند و با هم پچ پچ می نمایند. از داخل تاکسی صدایشان را نمی شنوم اما سخن هرچه که بود باعث شد مادر مستمع سخن، لبش را بگزد.

ماجرای مسمومیت در مدرسه نارمک؛ بوی گازوئیل و پرتاب کپسول

تاکسی می پیچد داخل کوچه صفایی، از دور می بینم حدود 100 یا 150 زن و مرد جلوی دبستان جمع شده اند. شلوغ است. همانجا سر کوچه پیاده می شوم. ماشین اورژانس کنار مدرسه ایستاده و مامورین نیروی انتظامی نیز جلوی در مدرسه هستند.

مادر و دختری را می بینم که از کوچه خارج می شوند؛ خانم چی شده؟

ـ هیچی تو این مدرسه گاز زدن، بچه ها حالشون بد شده. یکی از مادرها می گفت انگاری از روز قبل هم توی مدرسه بوی گازوئیل می اومده اما بچه ها امروز حالشون بد شده.

به دخترش اشاره می نماید: دختر من دبیرستانیه ولی این ماجرا رو که شنیدم رفتم از مدرسه برداشتمش.

دور میدان 17 اما شلوع است. برخی مادران و پدران جلوی در مدرسه با نگاه منتظر طلب پاسخ از مسئولین مدرسه و ماموران را دارند. پدری برای باقی والدین داستان را اینطور روایت می نماید: دخترم دیشب اومد گفت بابا توو مدرسه ما بوی گازوئیل میاد؛ گفتم تو مگه می دونی اصلا گازوئیل چه بویی میده؟، گفت یه بوی گندیده مثل دود گازوئیل. تعجب کرم و چیزی نگفتم. امروز متوجه شدیم برخی بچه ها حالشون بد شده و ما هم اومدیم دخترمون رو بردیم خونه.

سه تا از بچه های کلاس ششمی هم با نگاهی نگران در میدان ایستاده اند. یکی از آنها چون دیروز بوی گازوئیل را در مدرسه احساس نموده بود امروز به مدرسه نیامده بود. دیگری اما شاهد مسمومیت امروز دوستانش بوده: از زنگ اول بوی گازوئیل از دور می اومد. هی می گفتیم بو میاد اما توجهی نمی کردن. گفتن پنجره ها رو ببندید تا اینکه حال برخی بچه ها بد شد و افتادن.

شایعات و حرف های درگوشی به شدت رونق دارد. پدر دختر از بین جمعیت تجمع نماینده جلوی در مدرسه بیرون می آید. از همسرش می خواهد که دیگر جلوی مدرسه نیاستند و بروند درمانگاه تا دخترش سرم بزند: دیگه اینجا نایستیم. انگاری یه کپسول توی یه شیشه بوده که انداختن توی مدرسه و بعد چند روز بوش متصاعد شده و با اکسیژن هوا مخلوط شده. ایستادن اینجا چه فایده ای داره؟ بریم درمانگاه.

مادرها هم از بچه ها پیگیر شرایط مدرسه بودند و اطلاعاتشان همان چیزهایی است که از بچه ها شنیده اند. یکی از مادرها روایت دخترش از این بوی عجیب را برایمان تعریف می نماید: بوی گاز اومده اما این ها به بچه ها گفتن پنجره ها رو ببندید بعدشم گفتن اسفند دود کنید تا بو بره اما بدتر شده.

یکی از عابرین که به گفته خودش کارمند یکی از مدارس است در تایید همین روایت می گوید: به ما گفتن اصلا نذارید بچه ها برن توو حیاط، تمام در و پنجره ها رو هم ببندید.

در این بین اما مادری از همه جا بی خبر دخترش را می آورد تا راهی پیش دبستانی در همین مدرسه کند. سایر مادرها که این صحنه را می بینند فریاد می زنند و مادر که تازه متوجه قضیه شده است دست دخترش را سفت تر می گیرد و بر می گردد خانه. ترس در چشمان دخترکش هم نقش بسته و خود را محکم تر به مادرش می چسباند.

یکی از مادرها می گوید: مدرسه به ما خبر نداد که اینطوری شده و بیاییم بچه ها رو ببریم و به محض اینکه متوجه شدن یه دودی توی مدرسه است فقط سریع زنگ زدن به مادر بچه هایی که مشکل زمینه ای داشتن و الکی گفتن پای بچه ات پیچ خورده و بیا بچه ات رو ببر خونه. من خودمم نمی دونستم قضیه چیه و از مامان یکی از بچه ها شنیدم. اصلا فکر نمی کردیم توی دبستان هم این گاز رو بزنن.

جو متشنج می گردد. مامور نیروی انتظامی را هل می دهند و مامور نیز متقابلا می گوید جو سازی نکنید، ما پیگیریم و نتیجه رو اطلاع می دیم.

کسی از این فرصت استفاده می نماید، دوربین در می آورد تا فیلم بگیرد که والدین مچش را می گیرند: چرا فیلم می گیری؟ از چی فیلم می گیری؟ گوشی اینو بگیرید آقا و در نهایت مامور نیروی انتظامی گوشی را می گیرد.

چند زن دور میدان ایستاده اند و درباره همین اتفاق حرف می زنند. نزدیک آنها می روم: بچه های شما هم توی همین مدرسه بودن؟، یکی از آنها طوری که گویا می خواهد به من بفهماند این چه حرفی است می زنی و مگر باید بچه های خودمان در این مدرسه باشند تا نگران و پیگیر ماجرا شویم؟، پاسخ می دهد: نه خانم! این ها همگی بچه های ما هستند. من فرهنگی ام. 30 سال کوشش کردم این بچه ها بزرگ بشن و الف و ب یاد بگیرن. خونه ام سر همین خیابونه. صدای جیغ و داد رو که شنیدم نتونستم توو خونه بشینم، اومدم ببینم چه خبره ادامه نمی دهد چراکه بغض از چشمانش سرازیر می گردد.

دیگری اما اصلا اهل این محله هم نیست: من از نیرو هوایی اومدم. خبر رو که شنیدم دلم خواست بیام اینجا. طاقت نیاوردم.

ناگهان آن طرف نزدیک در مدرسه صدا بالا می گیرد. صدای والدین نگرانی است که نیروی انتظامی و مسئولین مدرسه را مقصر می دانند و از آنها پاسخ می خواهند. این وسط چند ناسزا هم شنیده می گردد. مامور نیروی انتظامی خطاب به والدین می گوید: اگر ناراحتی تان با زدن سیلی در گوش من کم می گردد سیلی بزنید اما به خدا ما بی تقصیریم.

در همین بین تعدادی خانم و آقا با جلیقه ای که روی آن آرم دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی حک شده از مدرسه خارج می شوند. والدین می پرسند: چی شد، نتیجه چیه؟ که از آنها پاسخ می شوند رَد کردن؛ نمی دانم منظورشان از رَد کردن چیست.

مادرهای نگران هنوز با هم پچ پچ می نمایند: گفتن بچه ها برن حموم و لباس هاشون رو ضد عفونی کنن. حتی برخی مادرها لباس بچه ها رو همین وسط آتیش زدن و نبردن خونه. بچه من دلش نیومد لباسش رو آتیش بزنم نمی دونم بچه ام رو بفرستم مدرسه یا نه

مادر دیگری پاسخش را می دهد: اما من می فرستم. اونی که این کارها رو می کنه همین رو می خواد که بچه ها مدرسه نیان. من دخترم رو می فرستم باز مدرسه

ساعت حدود سه بعد از ظهر است. تعدادی از والدین که جوابی نگرفته اند و حالا که با در بسته مدرسه روبرو می شوند، بالاخره محل را ترک می نمایند اما برخی همچنان منتظر ایستاده اند: تا جوابی به ما ندن از اینجا نمی ریم.

منبع: فرارو
انتشار: 11 اسفند 1401 بروزرسانی: 11 اسفند 1401 گردآورنده: discountbook.ir شناسه مطلب: 2245

به "ماجرای مسمومیت در مدرسه نارمک؛ بوی گازوئیل و پرتاب کپسول" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ماجرای مسمومیت در مدرسه نارمک؛ بوی گازوئیل و پرتاب کپسول"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید